برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نکوهش پشنگ زادشم به افراسیاب بخاطر کشتن ناجوانمردانه ی اغریرث:
دلش خود ز تخت و کله گشته بود / به تیمار اغریرث آغشته بود -
بدو روی ننمود هرگز پشنگ / شد آن تیغ روشن پر از تیره زنگ -
همی گفت اگر تخت را سر بدی / چو اغریرثش یار درخور بدی -
تو خون برادر بریزی همی / ز پرورده مرغی گریزی همی -
مرا با تو تا جاودان کار نیست / به نزد منت راه دیدار نیست -
درباره این سایت