محل تبلیغات شما

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

ریشه ی باورِ طلسم آهن » و تاراندن آل، از بالین زن زائو :

***

ایام قدیم، رسم و اعتقاد بر این بود که برای دور کردن و فراری دادن آل »، از زن زائو، و تضمین سلامت و زنده ماندن نوزاد، زیر بالین زن زائو، شمشیر، خنجر، چاقو یا هر چیز برنده ی آهنی بگذارند . این رسم هنوز نیز در روستاهای ما بر قرارست و در شهر های (شیراز و فارس) نیز در قالب رسمِ "لول اندازون"، جان سختی میکند. ریشه ی این باور، به آیین زرتشتی پیشینیان ما بر میگردد.


زرتشت برای دفع بلا از اسفندیار، بازو بندی آهنین به بازوی اسفندیار می بندد :

یکی نغز پولاد »، زنجیر داشت / نهان کرده از جادو »، آژیر داشت – 

به بازوش، در بسته بد، زردهشت / بگشتاسب، آورده بود، از بهشت –

بدان آهن »، از جان اسفندیار / نبردی گمانی به بَد، روزگار – 

بینداخت زنجیر، در گردنش / بران سان که نیرو ببرد از تنش - 


اسفندیار برای نجات خواهرانش که در رویین دژ، اسیر و در بند ارجاسب هستند، بایستی از هفت خوان بگذرد . کارایی این طلسم آهنین، در خوان چهارمِ اسفندیار،خود را می نمایاند و قضا و بلا » را از اسفندیار، در مواجهه با پیر زن جادو، دفع می کند:

به بالا چوسرو و چو خورشید روی / فرو هشته از مشک تا پای موی –

بسان یکی ترک شد خوبروی / چو دیبای چینی، رخ، از مشک، موی –

بیامد به نزدیک اسفندیار / نشست از بر سبزه و جویبار –

زن جادو از خویشتن شیر کرد / جهانجوی آهنگ شمشیر کرد –

بدو گفت: بر من نیاری گزند / اگر آهنین کوه، گردی بلند – 

بیارای زان سان که هستی، رُخـَـت / به شمشیر یازم کنون، پاسخت - 


طلسم آهنین اسفندیار، جادوی رخ زیبا و اندام برازنده و دروغین زن جادو را محو می کند و چهره ی راستین زن جادو را عریان می سازد : 

به زنجیر »، شد گنده پیری تباه / سر و موی، چون برف و رنگی سیاه – 

یکی تیز خنجر، بزد بر سرش / مبادا که بینی سرش،بر برش –

چو جادو بمرد، آسمان تیره گشت / بران سان که چشم، اندران خیره گشت - 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها